سلااااام
اقا تو اینستا بحث یکی از اساتید حوزه پیش اومد و اینا که کلی از فالوورام انتقاد کردند
دیگه ماهم اینجوری جواب دادیم
.
یادمه بچه که بودیم
مامانم همیشه تو هر خونه ی اجاره ای که میرفتیم، یه اتاق مخصوص ما بچه ها قرار میداد و موظف بودیم که همه مون سر جامون بخوابیم
بعد هرشب میومد بالا سرمون و برای ما حتما حتما داستان میگفت و تا خوابمون نمیبرد نمیرفت
داستان حضرت موسی ع و عیسی ع و نوح ع و پیامبر ص و امامان ع گرفته تا داستانهای کودکانه ای که اون زمان رواج داشت مثل سیندرلا و
آخر داستان هم، کلی سلام و صلوات و چهارقل و حمد و نصر و. صلوات و شهادتین که کم کم خوابمون میبرد
باوجود اینکه این برنامه هرشبمون بود و اون داستانها و ذکرها دیگه برامون تکراری شده بودند جوریکه میگفتیم: مامان فلان داستان رو تعریف کن
چون دوستداشتیم که شبها با صدای مامان بخوابیم
واقعا خیلی روزای خوبی بود که مامان میمومد بالا سرت و با گرمای دستاش و صداش با آرامش خوابت میبرد
اما حالا چی؟؟؟
حالا با کلی فکر و خیال که فردا باید چیکار کنی، مشقاتو بنویسی یا امتحان و.
کاش میشد به دوران بچگی مون برمیگشتیم و بیخیال دنیا بودیم و اگه مشکلی داشتیم به مامان مون میگفتیم که کمکمون کنه
من قبلا خیلی وابسته ی مامانم بودم، اما از وقتیکه وارد دنیای بزرگترا شدیم و روی پاهامون وایسادیم و مامان وادار مون کرد که با زندگی بجنگیم دیگه همه چی تغییر کرد
این تغییر رو دوسندارم
اما چاره ای نیست
این قانون سخت و ظالم این دنیاست
تو بخایی نخایی باید با این دنیا بجنگی
این خاصیت این دنیاست
چون دنیا فانی ست
دنیا محل، زندگی و مبارزه و جنگ هست تا پیروزی
خدایا کمکمون کن تا بنده های خوب تو و یاران با وفای اهلبیت باشیم
و با کمکت یه زندگی خدایی و ایمانی بسازیم
تا همینجا که همراهم بودی شکرت خدا جون
یوهوووو
سلااااااام
من اومدمممممم
کیفتون کوکه
حالتون چطوره
واااااااااای ببخشید که خیلییییییییییی وقت بود که نیومده بودم
اخه بیشتر وقتا تو اینستا بودما، ینم پیجم
Syeda__fatima_313
خلاصه هیچی دیگه کلی داستان و خاطراتم رو اونجا ثبت میکردم
البته تو فکرش هستم که دوباره بیام و تو وب ثبت کنم
راستش اوضاع حال روحیم متوسطه چون قبلا امتحاناتمم شروع شده و من واقعا نمیدونم چیکارکنم
از الان نمیدونم دنبال مشاور خوب باشم یا دنبال درس و تحقیقاتم
پیش هر مشاوری که میرم میگن. عزیزم خیلی به درست اهمیت نده به خودت توجه کن
خب آخه من به خودم برسم پس کی به درسا برسه
از طرفی امسال سال آخرم هست و مرخصی هام هم تموم شده
دیگه چاره ای نیست با این وضعیت بحرانی به درس و مشق و امتحانم برسم
برای همین تصمیم گرفتم که یه تحولی تو زندگیم ایجاد کنم
تیپ و قیافه مو تغییر بدم و شیک و مرتب تر بگردم و مخصوصا کوله مو چنج کنم و هرروز صبح با دوستم بریم پارک بانوان و چند ساعت بدویم و ورزش کنیم
یجورایی شادی و نشاط رو وارد زندگیم کنم و به درسم برسم
راستی کلاس آشپزی هم ثبت نام کردم
اونو دیگه نمیدونم چطوری تو این فصل امتحانات کجای دلم بذارم
لطفا برام دعا کنید
مرسی از همگی
آینده ای روشن در انتظار مونه
سعی میکنم زود به زود سر بزنم
فعلا شب همگی بخیر
یازهرا
درباره این سایت